علی افشاری
هاشمی رفسنجانی نهایتا در دقیقه ۹۰ پا به میدان رقابتهای انتخابات ریاست جمهوری یازدهم گذاشت. او شاید آخرین قمار سیاسی زندگیاش را انجام داد. حضور وی کاملا صحنه انتخابات و برنامه حاکمیت را به هم زد.
البته ثبتنام اسفندیاررحیم مشایی و سعید جلیلی نیز در ابعادی محدودتر صحنه بازی را دگرگون ساخت. حال باید دید سرنوشت هاشمی رفسنجانی چه خواهد شد.
ثبت نام وی در واپسین دقایق امری غافلگیرانه بود. تا بعد از ظهر روز آخر، خبرهایی که از دفتر و نزدیکان وی پخش میشد، حاکی از عدم تمایل رفسنجانی بود. حتی غلامعلی رجایی از پرسنل مجمع تشخیص مصلحت نظام مدعی است که نامه رد درخواست کاندیداتوری او در دست نگارش بوده است.
آنچه باعث شد هاشمی برای چهارمین بار بخت خود برای ورود به ساختمان ریاست جمهوری را به آزمون بگذارد، معلوم نیست. دیدگاهها و روایتهای زیادی در این زمینه وجود دارد.
برخی از منظر نظریه توطئه به توافق پنهان هاشمی و رهبری معتقدند. اما شواهد نشان میدهد که رهبری و اصولگرایان همسو با وی، مخالف حضور هاشمی بودهاند.
برخی از منظر نظریه توطئه معتقدند توافقی پنهانی بین وی و رهبری صورت گرفته است. اما بررسی شواهد، حکم به بطلان این فرضیه میدهد و بر عکس روشن میسازد که رهبری و اصولگرایان همسو با وی مخالف حضور هاشمی بودهاند.
در عین حال، به نظر میرسد خامنهای تلاشی برای ممانعت از کاندیداتوری هاشمی نیز انجام نداده است. چه بسا وی در این اندیشه است که تهدید هاشمی را به فرصت برای حاکمیت و تداوم وضع موجود تبدیل کند. نقل میکنند که تقاضای ملاقات رفسنجانی با رهبری در روزهای قبل از موعد نهایی ثبتنام بی پاسخ میماند.
وی همانگونه که به صورت علنی اعلام کرد، شرط حضور خود در انتخابات را اطلاع از عدم مخالفت رهبری دانست. البته میتوان این موضعگیری را ایجاد فشار به رهبری نیز تحلیل کرد تا با پرتاب توپ به زمین وی، او را در موضع آچمز قرار دهد.
از قرار معلوم، رفسنجانی در روز شنبه چند بار با دفتر رهبری تماس میگیرد ولی هر بار امکان ارتباط به دلایلی حاصل نمیشود. آخرین تماس کلید ماجرا است. بعد از بیحاصلی تماس تلفنی آخر، هاشمی بسمالله میگوید و به طرف وزارت کشور راه میافتد.
برخی میگویند رفسنجانی در تماس آخر باز نتوانسته با رهبری صحبت کند و احساس کرده که دارند دفع الوقت میکنند. قول دیگری هم وجود دارد که او به دفتر رهبری احضار شده اما گفته زمان تنگ است و باید برای ثبت نام برود.
گذر زمان نشان خواهد داد اعتبار این روایتها چقدر است. اما احتمال اینکه هاشمی بدون دریافت چراغ سبز از خامنهای به صحنه آمده باشد، بالا است.
چه بسا خامنهای در این اندیشه باشد که تهدید هاشمی را به فرصت برای حاکمیت و تداوم وضع موجود تبدیل کند.
هاشمی از ابتدا مایل به شرکت در رقابتهای انتخاباتی بود. او حتی در پایان دوره دوم ریاست جمهوریاش در اندیشه الغای قانون نفی مادامالعمری ریاست جمهوری بود. اما در این دوره میخواست حضورش با مخالفت رهبری مواجه نشود.
حضور هاشمی آرایش نیروها در اردوگاه اصولگرایان را به هم ریخت. اولین پسامد حضور وی، افزایش احتمال همگرایی در اردوگاه اصولگرایان است. مدافعان گفتمان سوم تیر و لایههای سپاهی و تندروی اصولگرایان به سمتی میروند تا با پرچمداری واحد در صحنه حضور یابند.
باقر قالیباف
در این میان بیشترین ضربه را محمد باقر قالیباف خورد که امکان اجماع اصولگرایان ولایی با حضور هاشمی بر روی وی پایین است. هاشمی در همان ابتدا رویاهای هشت ساله ریاست جمهوری قالیباف را به هم ریخت.
اگرچه هاشمی رفسنجانی در بخشی از اصولگرایان سنتی و عملگرا پایگاه دارد، اما مخالفانی نیز بین آنها دارد. اگر فضای انتخابات دو قطبی شود و وجهه درون نظام هاشمی کمرنگ شود، آنگاه در این فضا کلیت اصولگرایان به سمت تقابل با وی متمایل میشود.
در حال حاضر ممکن است تک چهرههایی در این جریان از وی حمایت کنند. علی اکبر ناطق نوری اعلام کرد به نفع هاشمی سخنرانی نخواهد کرد اما از او حمایت میکند. علی لاریجانی و فراکسیون متبوعش در مجلس نشانههایی بروز دادهاند اما هنوز معلوم نیست به سمت حمایت علنی و یا پنهانی از هاشمی بروند.
سبد آرای هاشمی و مشایی با یکدیگر همپوشانی دارد. هر دو میخواهند طبقه متوسط ناراضی را همراه سازند. اما آرای متفاوت نیز دارند.
موازنه قوا در جامعه روحانیت مبارز تهران به گونهای است که امکان حمایت از هاشمی رفسنجانی بسیار پایین است. با این همه بعید است که آنها علیه هاشمی موضع بگیرند. جامعه مدرسین حوزه علمیه قم پتانسیل زیادی دارد تا رو در روی هاشمی قرار بگیرد. بعد از تکذیب حمایت آیتالله سیستانی و وحید خراسانی، هاشمی حمایت زیادی در بین مراجع ندارد. به احتمال زیاد مراجعی چون موسوی اردبیلی، صانعی، گرامی و روحانیان اصلاحطلب از او پشتیبانی خواهند کرد.
اما اصلاحطلبان به شکل تمام عیار از هاشمی حمایت میکنند. در اصل این بار پشتوانه هاشمی پایگاه اجتماعی اصلاحطلبان و اصولگرایان منتقد وضع موجود است. او دیگر جایگاه خاصی در بین نیروهای حامی نظام و به خصوص نسل جدید آنها ندارد.
میتوان پیشبینی کرد محمد خاتمی تمامی توانش را برای پیروزی هاشمی بسیج کند. این مسئله فاکتور مثبتی برای هاشمی است اما بعید به نظر میرسد که خاتمی اجازه سفر آزادانه در کشور را پیدا کند. چنین محدودیتی تاثیرگذاری خاتمی را محدود میسازد. بخشی از جنبش سبز نیز از هاشمی حمایت میکند ولی نامحتمل خواهد بود موسوی و کروبی کاندیداتوری رفسنجانی را تایید کنند.
خود هاشمی رفسنجانی نیز ممکن است با کارهای ایذائی طیف تندروی حکومت مواجه شود وفعالیتهای انتخاباتیاش دچار اختلال گردد. ممانعت از سخنرانی در دانشگاه تهران شروع کارشکنیها است.
دیگر چالش پیش روی هاشمی، تایید صلاحیت احتمالی اسفندیار رحیم مشایی است. سبد آراء آنها با یکدیگر همپوشانی دارد. هر دو میخواهند طبقه متوسط ناراضی را همراه سازند. اما آراء متفاوت نیز دارند.
بخشی از جنبش سبز از هاشمی حمایت میکند ولی تایید کاندیداتوری رفسنجانی از سوی موسوی و کروبی نامحتمل است.
جریان احمدینژاد به صورت بالقوه در بخشهای محروم و روستاها پایگاه دارد در حالی که هاشمی در بخشهای مرفه، سرمایهداران، صاحبان صنایع، سوسیالیستهای ملی، تکنوکراتها و کلا مدافعان مدرنیته از نفوذ برخوردار است.
حال باید دید فرجام هاشمی چه خواهد شد؛ مردی که در تمام فراز و نشیبهای جمهوری اسلامی کوشیده است جایگاه محکمی در قدرت داشته باشد. امری که به خصوص از سال ۱۳۸۴ به بعد فاصله زیادی با آن یافته است. او میآید تا جلوی حذف کامل و زوال اقتدار خود و جریان همسویش را بگیرد. البته نگران است که تندرویهای حاکمیت و توهمی که رهبری دچار آن است، بقای نظام را به خطر بیاندازد و کشور نیز در وضعیت خطرناکی قرار بگیرد.
حاکمیت و به خصوص خامنهای نیز نگران بازگشت حاکمیت دوگانه هستند. بنابراین پیروزی هاشمی رفسنجانی کابوس آنها است. اما وضعیت هاشمی ژلاتینی است. او پایگاه اجتماعی قوی ندارد. پیروزی وی وابسته به گسترش جو احساسی و تهییج رای دهندگان است وگرنه در شرایط عادی وی بختی برای پیروزی ندارد. این مسئله به حاکمیت دلگرمی میبخشد تا به هماورد طلبی وی رضایت بدهند اما بکوشند تا رای نیاورد.
هدف حکومت شکست هاشمی و تبلیغ رد صلاحیت وی از سوی مردم است. هاشمی این بار بیش از گذشته آماج تخریبهای سازمان یافته قرار خواهد گرفت.
شکست هاشمی در شرایط طبیعی به مراتب مزایای بیشتری در قیاس با هزینههای پیروزی وی دارد. ضمن اینکه با توجه به ناکامی اعتراضات قبلی، هزینه تقلب بزرگ و جابجایی نتایج آرا را برای حاکمیت کاهش داده است.
پیروزی هاشمی منوط به ایجاد فضای پرنشاط انتخاباتی است تا بیش از ۷۵ درصد واجدان شرایط یعنی در حدود ۴۱ میلیون نفر در انتخابات شرکت کنند.
همانطور که نگارنده در مطلب قبلی خود توضیح داد، شرایط عادی رای آوری هاشمی خیلی پایین است. بنابراین حکومت در وهله نخست میکوشد او را بدون تقلب بزرگ شکست دهد. اگر نرخ مشارکت کمتر از هفتاد و پنج درصد باشد، حاکمیت قادر است با بهرهبرداری از پایگاه اجتماعی (تقریبا ۱۴ میلیونی ) خود و بهرهبرداری از نیمی از آرا شناور کاندیدای مورد نظرش را از صندوقهای رای بیرون بیاورد.
آرای هاشمی در انتخابات گذشته اعم از ریاست جمهوری دهم و مجلس ششم حالت ثابت و یکنواختی داشته است. سهم او از سبد آرای ریخته شده در صندوقهای رای در سال ۸۴ در شهرهای کوچک، متوسط و بزرگ در حدود ۲۲ درصد در مرحله اول ثابت بود که در مرحله دوم نیز با برخورداری از حمایت اصلاحطلبان ۳۵ درصد شد. البته نمیتوان به صورت قطعی گفت همین ارقام در این دوره نیز تکرار میشود اما قرینهای به دست میدهد.
رفتار انتخاباتی مردم ایران غیرمنتظره است ولی درجه پیشبینی ناپذیری آن خیلی بالا نیست. در سطح کلان و با ملاحظه پراکنشهای جغرافیایی، نسلی و طبقاتی میتوان قواعدی را مشاهده کرد.
پیروزی هاشمی منوط به ایجاد فضای پرنشاط انتخاباتی است تا بیش از ۷۵ درصد واجدان شرایط یعنی در حدود ۴۴ میلیون نفر در انتخابات شرکت کنند. در این صورت او میتواند در مرحله دوم پیروز شود. اگر نرخ مشارکت از این رقم نیز بالاتر رود، آنگاه وی شانس پیروزی در دور اول را خواهد داشت.
خامنهای نگران بازگشت حاکمیت دوگانه است و پیروزی هاشمی رفسنجانی کابوس اوست. اما وضعیت هاشمی ژلاتینی است.
اما تحقق چنین آمارهایی در شرایط کنونی کشور دشوار است و محتاج اتفاقات شگفتانگیز است. بر اساس معیارهای متعارف، وقوع چنین حالتی نامحتمل است. حتی هاشمی اگر ببرد با مانع تقلب و دستکاری در نتایج انتخابات روبرو است.
وی و اصلاحطلبان توان بازدارندگی در مقابل تقلبی که نتیجه انتخابات را تغییر دهد ندارند. مگر اینکه ریش سفیدهای نظام به صحنه بیایند که هم تصور چنین حالتی دور از واقعیت است و هم در حرف شنوی خامنهای از آنها تردید وجود دارد.
ازاینرو هاشمی قماری سیاسی را انجام داده است که ریسک آن برای جامعه و خودش زیاد است. تکیه زدن وی بر جایگاه ریاست جمهوری در شرایط کنونی کشور مثبت است. میتواند مقدمه تحولات و فعال شدن نیروهای جامعه مدنی باشد و تا حدی جلوی تخریب بیشتر زیر ساختهای اقتصادی کشور را بگیرد. حتی اگر نتیجه مثبتی هم نداشته باشد جلوی شر بیشتر را میگرد.
اما این مزایا که حالت موقتی دارد و تضمینی برای تداوم آن موجود نیست، محصول شرایطی استثنایی است که وی رای بیاورد و تقلبی نیز صورت نگیرد.
اما اگر رفسنجانی به عنوان کاندیدای دموکراسیخواهان طرح شود و رای نیاورد، آنگاه تبعات سنگینی گریبان مردم و جامعه را میگیرد. ناامیدی شدید پسامد امواج احساسی کنونی خواهد بود. حاکمیت موفقیت بزرگی را کسب میکند و آن را پشتوانه تثبیت خود در داخل و تحکیم موقعیت جهانی میکند.
هاشمی میتواند برای دموکراسیخواهان هم فرصت باشد و هم تهدید؛ ولی در کوتاه مدت جنبه فرصت آن بر تهدید برتری دارد.
در چنین حالتی، حماسه سیاسی مورد نظر حکومت به بهترین وجه محقق میشود. همچنین جنبش اعتراضی را زمینگیر میکند. کافی است مقایسه شود که پس از اوجگیری جنبش سبز حاکمیت تا چه میزان در وضعیت نامعلومی به سر میبرد و حال در صورت شکست هاشمی، نیروهای معترض را به عقب کشانده و وارد بازی انتخاباتی کرده و سرانجام نیز آنها را شکست داده است.
اما اگر هاشمی پیروز شود، حاکمیت هزینه خواهد داد. دوباره دوران سختی برای خامنهای درست میشود ولی بحران جدی نمیشود. او تجربه مهار هاشمی را دارد و همچنین ابزارهای قوی در دست دارد.
در مجموع هاشمی میتواند برای دموکراسیخواهان هم فرصت باشد و هم تهدید؛ ولی در کوتاه مدت جنبه فرصت آن بر تهدید برتری دارد. به شرط آنکه تبیین درست، عقلانی و واقع بینانهای از مسئله انجام شود. در عین حال این حالت را نیز نباید از نظر دور داشت که ممکن است شرایط به سمتی برود که هاشمی در رقابتهای انتخاباتی باقی نماند.